در قرآن کریم فرازهایی از سرگذشت و عملکرد اقوام پیشین بیان شده است که مهمترین آنها، داستان موسی و بنیاسرائیل است. این داستان حاوی آموزههای تربیتی عدیدهای است و نکات ارزشمندی در زمینه تربیت دارد. یکی از مباحث مهم در امر تربیت، روشهای تربیت است. از این رو شناخت جایگاه هر روش، سهم بسزایی در موفقیت مربی دارد و بدون چنین شناختی، نیل به نتایج مورد نظر با مشکلات فراوان و چالشهای جدی روبرو خواهد شد.
در این نوشتار برخی از روشهای تربیت بر اساس داستان موسی و قوم بنیاسرائیل در قرآن مورد بحث قرار گرفته است.
روشهای تربیت/ موسی/ فرعون/ بنیاسرائیل
انسانها دارای استعدادها، ظرفیتها و سلیقههای متفاوتی هستند. به همین دلیل بر عهده مربی است که در گزینش روشهای تربیت، کمال دقت را داشته و از روشهایی استفاده کند که منطبق با شرایط هر فرد است؛ چرا که اشتباه در نوع روش به کار گرفته شده، در بعضی موارد صدمات جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت و باعث اخلال در امر تربیت میشود که در پارهای موارد، اثری معکوس گذاشته و بدین ترتیب، آنچه که مربی به واسطه اِعمال آن روش به دنبال آن بوده است، تحقق پیدا نخواهد کرد.
از جمله بزرگ مربیان بشریت، انبیای الهی هستند که در واقع هدف اصلی و اصیل آنها، تربیت الهی و هدایت انسانها به سوی حق تعالی میباشد. از این رو درامر تربیت، با توجه به متصل بودن آنها به منبع وحی الهی، در هر موقعیتی، روش متناسب با آن موقعیت را مورد توجه و استفاده قرار میدادند که آن روشها میتواند الگوی مربیان در امر تربیت قرار گیرد.
از جمله انبیای الهی که در قرآن فراوان از او یاد شده است، حضرت موسی۷ و سرگذشت قوم اوست. با نگاهی کلی و گذرا به آنچه که در این داستان آمده است، میتوان دریافت که از روشهای متنوعی در امر تربیت بهره گرفته شده است. خداوند در سوره اعراف آیه ۱۴۵ میفرماید: «در تورات از هر چیزی موعظه و تفصیل آن را ارائه کردهایم» و از موسی میخواهد تا قومش را وادار کند که بهترین را فرا گیرند و به کار بندند؛
(وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّهٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقین)
«و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتیم و بیانى از هر چیز کردیم، پس آن را با جدّیت بگیر و به قوم خود بگو به نیکوترین آنها عمل کنند (و آنها که به مخالفت برخیزند، کیفرشان دوزخ است) و به زودى جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد.»
شاید یکی از نکاتی که این آیه در صدد بیان آن باشد، این است که به هر حال مربی در امر تربیت با افرادی مواجه است که دارای گرایشهای متفاوتی میباشند که در این بین لازم است از بهترین استفاده کند؛ (یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها). (قرائتی، ۴/۱۷۷) حال به توجه به ابعاد مختلف این داستان و اینکه هر کدام از این روشها دارای بحثهای مفصلی میباشد، از این رو بیان و تحلیل آنها، تألیف کتاب مستقلی را میطلبد. به همین دلیل در این نوشتار به اختصار برخی از روشهای مهم آن اشاره و مورد بحث قرار میگیرد.
منظور از این روش این است که بر مربی لازم است الگویی مناسب در برابر متربی قرار دهد و به او معرفی کند؛ چرا که انسان به طور خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تأثیر رفتارهای دیگران قرار میگیرد و دائماً با این امر در ارتباط است. به عبارتی دیگر الگوها به نحوی در شکل دادن به شخصیت و رفتار آدمی تأثیرگذار است. (کدیور،/۱۲۸)
این روش از دو جهت قابل تحلیل و بررسی است: الگو بودن مربی و ارائه الگو به متربی.
رفتار و منش مربی بیشترین تأثیر را بر متربی میگذارد. یعنی مربی اولین گزینهای است که متربی او را به عنوان الگو برمیگزیند و از آن تأثیر میپذیرد. به همین خاطر در قرآن کریم به مواردی برخورد میکنیم که افردی به عنوان مربی و راهنما برگزیده میشوند و در عین حال خود به عنوان نمونه و الگو معرفی میشوند؛
(لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه)(احزاب/۲۱)
«مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود.»
(ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا)(یونس/۲۱)
«بعد از آنها، موسى و هارون را با آیات خود به سوى فرعون و اطرافیانش فرستادیم.»
(سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ*إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ*إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنین) (صافات/۱۲۰-۱۲۲)
«سلام بر موسى و هارون. ما این گونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم. آن دو از بندگان مؤمن ما بودند.»
در این آیات، موسی و هارون به عنوان مربی و هدایتگر فرعون و قوم بنیاسرائیل معرفی میشوند و در قسمت دیگر، از آنان تحت عنوان «محسنین» و «مؤمنین» یاد میکند و این بدان معناست که اولاًاین آیه در صدد آن است که از آنان به عنوان الگوی نیکوکاران و احسان کنندگان یاد کند، (هاشمی رفسنجانی، ۱۵/۴۶۵) ثانیاً مربی که در جهت تربیت دیگران تلاش میکند، خود به عنوان نمونه و الگوی متربی مطرح است.
علاوه بر اینکه مربی خود باید الگو و سرمشق متربی باشد، میبایست الگوهایی را به متربی معرفی نماید و بابت آنچه بیان میکند، نمونه آن را در خارج بدو نشان دهد. این نوع از الگو به وفور در داستان موسی دیده میشود. مواردی چون همسر فرعون (تحریم/۱۱)، مؤمن آل فرعون (غافر/۲۸)، ساحران فرعون (طه/۶۴-۷۶)، دختران شعیب (قصص/۲۵)، موسی و خضر (کهف/۶۰-۸۲) و ... .
محبت عبارت است از احساس میل نسبت به چیزی که برای انسان لذتبخش است. (راهنمای محبت،/۲۱)
یکی از اساسیترین نیازهای انسان پس از نیازهای زیستی همچون آب، غذا و...، نیاز به محبت است. هر فردی نسبت به آنچه که در اطراف او قرار دارد و به نوعی نیاز او را برآورده میسازد، علاقهمند است و اگر فردی به اشکال مختلف به ما محبت کند، او را دوست خواهیم داشت و بسته به شدت و ضعف آن، ما را مجذوب و مسخر خود خواهد کرد. فرقی نمیکند که آن فرد همسر، مال، استاد، مربی، شاگرد، خدمتکار و ... باشد. (طباطبایی، ۱/۴۱۰)
محبت، یکی از مفیدترین و کارآمدترین روشهای تربیت است. این روش بیشترین تناسب را با فطرت آدمی و سرشت انسانی دارد. نیروی محبت در تربیت، برانگیزاننده و تحول آفرین است و اگر درست و به اعتدال به کار گرفته شود، تأثیری شگفت در تربیت آدمی میگذارد.
مربی با ابراز محبت به متربی، او را دلبسته خویش میگرداند. این دلبستگی بسیار قدرتمند و کارساز است و میتوان با تکیه بر آن، فرد را آماده و بلکه طالب به دوش گرفتن تکالیف ساخت. نمونهای از این نوع را میتوان در جریان گفتگوی خدا با موسی در کوه طور و گذاردن تکلیف پیامبری بر عهده او مشاهده کرد؛
(وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی)(طه/۳۹)
در این آیه خداوند با موسی سخن میگوید و از اینکه او را در کودکی مستغرق محبت خویش نموده و لحظه به لحظه به او چشم داشته تا فرعونیان او را نابود نکنند و بلکه شیفتهاش شوند، ذکری به میان میآورد و او را به لطف و محبتی که در حقش ابراز شده، واقف میکند. حتی ذکر ماوقع نیز به زبان لطف و انس بیان شده است؛ زیرا سخن با ضمیر متکلم وحده (ألقَیتُ) اظهار شده است و این نهایت نزدیکی و صمیمیت را میرساند. موسایی که خدا او را چنین مخاطب ساخته، موسایی است که در برابر تکلیف سنگین قرار گرفته است و آن، رفتن به سراغ فرعون طاغی است. و به راستی همین شیرینی محبت و لطف الهی است که موسی را در انجام تکالیف توانا میسازد.
یا مواردی دیگر که در آن موسی از محبت برای هدایت و ارشاد مردم استفاده میکند؛ مانند برخورد عاطفی و محبتآمیز او در مواجهه با بنیاسرائیل؛
(وَ قالَ مُوسى یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمین)(یونس/۸۴)
«موسى گفت: اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آوردهاید، بر او توکّل کنید اگر تسلیم فرمان او هستید.»
در این آیه نوع خطاب موسی نسبت به بنیاسرائیل (یَا قَوْمِ) نشان از ابراز محبت او نسبت به قومش است و به ما میفهماند که در امر تربیت از این روش نباید غافل شد، حتی در مقام گفتار و خطاب.
موعظه در سه معنا به کار میرود:
۱- معنای لغوی: منع و بازدارندگی از راه ترساندن و بیم دادن. (راغب اصفهانی، /۵۲۷)
۲- معنای اصطلاحی آن در متون اسلامی: بازداشتن از معصیت و گناه و فرا خواندن به اطاعت و دستورهای الهی از راه بیم دادن از عذابهای الهی و امیدوار کردن به پاداشهای الهی.
۳- معنای اصطلاحی دوم: ارشاد و راهنمایی به اطاعت خدا و بازداشتن از معصیت و گناه؛ خواه از راه بیم دادن و امیدوار کردن و یا از راه آگاهی دادن یا از هر راه دیگر. (ر.ک: حسینی زاده، ۲/۱۸۷-۱۹۱)
موعظه نقش بسزایی در امر تربیت دارد؛ زیرا انسان به واسطه ارتباط وسیعی که با امور مادی پیرامون خود دارد، به تدریج غبار غفلت بر قلب او مینشیند و از طریق موعظه میتوان راه را برای زدودن آن هموار کرد. این مسئله تا بدانجا حائز اهمیت است که در جریان موسی نیز صراحتاً به این مسئله اشاره شده است؛
(وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الألْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّهٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُرِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ)(اعراف/١٤٥)
بر اساس این آیه، پند و موعظه از تعالیم اساسی و مورد تأکید بوده است. (هاشمی رفسنجانی، ۶/۲۴۳) این تأکید نشان از اهمیت موعظه در هدایت و تربیت آدمی است و مربی میبایست آن را به عنوان یکی از روشهای مهم در امر تربیت مد نظر قرار دهد. البته مسئلهای که در اینجا باید مورد توجه قرار داد، این است که با رعایت این شرایط، نتایج مورد نظر محقق خواهد شد و اگر موعظه با رعایت شرایط به کار نرود، نه تنها تأثیری نخواهد داشت، بلکه گاه در مستمع مقاومت و لجاجت را بر میانگیزاند؛
(ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ)(نحل/١٢٥)
«(ای رسول ما) به حکمت و موعظه نیکو به راه خدایت دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل مناظره کن که البته خدای تو (عاقبت حال) کسانی را که از راه او گمراه شده و آنان را که هدایت یافتهاند، بهتر میداند.»
بر اساس آنچه که در داستان حضرت موسی میتوان به دست آورد، میتوان گفت موعظه بر سه رکن استوار است: ۱- موعظه کننده ۲- موعظه شونده ۳-موعظه.
۱. موعظه کننده: مهمترین ویژگی موعظه کننده ایمان و عمل است. به عبارت دیگر انسانی که موعظه میکند، خود باید نمونهای عملی از موعظه خویش باشد تا موعظه به درستی اثرگذار باشد. (شکوهی، /۸۶؛ فائضی،/۹۷) از این رو در همان آیه ۱۴۵ سوره اعراف بعد از بیان این مطلب که هر چند موعظه و تفصیل در تورات نگاشته شده، در مرحله اول به موسی امر میکند «فَخُذ بقوه». این امر نشان از لزوم پیشگام بودن مربی در عمل و به کارگیری تعالیمی است که به مردم میآموزد.
۲. موعظه شوند: علاوه بر اینکه واعظ خود باید در قبال آنچه میگوید عامل به آن باشد، موعظه شونده نیز باید روحیه پذیرش موعظه را داشته باشد و به گونهای باشد که مواعظ دیگران را شنیده و به خاطر بسپارد. از این رو همانطور که در داستان حضرت موسی ملاحظه میشود، در جریان مواجهه او با فرعون و ساحران دو نوع برخورد مشاهده میشود؛ شخص فرعون که با دیدن معجزه الهی و به رغم آشکار شدن حق باز نمیخواهد حق را بپذیرد و به مواعظ حضرت موسی تن در نمیدهد. و نقطه مقابل آن (یعنی ساحران) به محض آشکار شدن حق، درِ موعظه پذیری را بر خود نمیبندند و با دیدن معجزه الهی، سخنان موسی را پذیرفته و به سجده میافتند. میبینیم که در یک جریان واحد دو نوع برخورد مشاهده میشود که درست نقطه مقابل یکدیگرند و نتیجه این میشود که یکی به صراط مستقیم هدایت و دیگری در صراط جحیم قرار میگیرد. بنابراین تا زمانی که واعظ درونی انسان بیدار نباشد، موعظه در او اثر نمیگذارد.
۳. موعظه: علاوه بر شرایطی که برای موعظه کننده و موعظه شونده بیان شد، خود موعظه نیز دارای شرایطی است که در صورت عدم رعایت آن شرایط، موعظه مؤثر نخواهد افتاد که به برخی از آنها اشاره میگردد:
الف) فصاحت و بلاغت: اولین و مهمترین ویژگی این است که موعظه فصیح و بلیغ باشد، یعنی سنجیده و بجا و متناسب با وضعیت فکری و حساسیتهای روحی شنونده باشد. (آشتیانی،/۳۲۸)
در واقع بیان روان از عوامل مؤثر در جذب افراد است. از این رو آن هنگام که خداوند موسی را به پیامبری برمیگزیند، از جمله درخواستهای او از خداوند این است که اولاً گره از زبانش باز گشاید و سخنش را روان گرداند تا مردم سخنان او را بفهمند؛ (وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی*یَفْقَهُوا قَوْلِی)(طه/۲۷-٢٨). ثانیاً برادرش هارون را معاون و وزیر او قرار دهد؛ چرا که او در گفتار و سخن گفتن از او فصیحتر بود و موسی بسان برادرش از چنان فصاحت و روانی سخن برخوردار نبود و این مسئله ایجاب میکرد تا به نوعی ضعف موسی در این مسئله با همراهی هارون برطرف گردد؛
(وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی*هَارُونَ أَخِی)(طه/۳۰-۲۹)
«و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را!.»
(وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ) (قصص/٣٤)
«و برادرم هارون که ناطقهاش فصیحتر از من است، با من یار و شریک در کار رسالت فرما تا مرا تصدیق و ترویج کند که میترسم این فرعونیان سخت تکذیب رسالتم کنند.»
از این رو مشاهده میشود که بعد از چنین درخواستی، خداوند با آن موافقت کرده که این نشان از اهمیت مسئله است؛
(قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى)(طه/٣٦)
«ای موسی! آنچه از ما خواستی، همه به تو عطا گردید.»
ب) نرمی و لطافت به همراه قاطعیت: یعنی لازم است موعظه به همراه لحنی عاطفی، لطیف و نرم باشد تا بتواند دل افراد را نرم کند. از این رو قرآن، نرمش در گفتار را حتی با سرکشانی چون فرعون از شیوههای پسندیده در موعظه و تربیت میداند. (هاشمی رفسنجانی،۲۰/۸۶)
البته همان طور که بیان شد، این نوع از گفتار باید با صراحت و قاطعیت همراه باشد. به عبارتی دیگر، نرمی و لطافت در گفتار منافاتی با صراحت و قاطعیت ندارد. به همین خاطر آنگاه که خداوند به موسی و هارون دستور سخن گفتن با لحنی نرم و لیّن را میدهد، در عین حال قاطعیت در گفتار را نیز به آنان گوشزد میکند (قرائتی، ۷/۳۵۰)؛
(فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى*إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى) (طه/۴۷-٤٨)
«به سراغ او بروید و بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم! بنى اسرائیل را با ما بفرست و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنى از سوى پروردگارت براى تو آوردهایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروى مىکند! به ما وحى شده که عذاب بر کسى است که (آیات الهى را) تکذیب کند و سرپیچى نماید.»
در این آیات در عین اینکه با فرعون با زبانی لیّن و نرم سخن میگوید، صراحت در گفتار نیز کاملاً مشهود است که از ظلم و ستم علیه بنی اسرائیل دست بردارد و آنان را به همراه او بفرستد و در نهایت او را از عذاب الهی بیم میدهد.
از مجموع آنچه بیان شد، روشن میشود موعظه و رعایت شرایط آن میتواند در امر تربیت بسیار کارساز و مثمر ثمر باشد و از جمله روشهایی است که باید مربی آن را در نظر داشته باشد.
«ابتلاء» و «بلاء» هر دو به معنای امتحان و آزمایش است؛ بدین ترتیب که کاری را به کسی پیشنهاد میکنند یا او را در حادثهو واقعهای قرار میدهند تا بدین وسیله خود را نشان دهد و صفات باطنی او از قبیل اطاعت، شجاعت، سخاوت، عفت و ... و یا نقطه مقابل اینها و میزانشان را دریابند. به عبارتی دیگر ابتلا در صحنه عمل معنا مییابدو به دنبال آن صفات باطنی انسان ظاهر میشود. (طباطبایی، ۱/۲۶۸) هر گاه بخواهیم انسان را به سوی مقصد تربیت سیر دهیم، باید مجموعهای از اعمال را که متناسب با مقصد تربیت انسان است، بر او وارد کرده تا بدین وسیله، تواناییها و صلاحیتهای او ظهور پیدا کند و در نتیجه زمینه لازم را برای حرکت در این مسیر به درستی فراهم کنیم. این عمل، ابتلا و امتحان نامیده میشود. (ر.ک: طباطبایی، ۴/۳۴؛ و دلشاد تهرانی، /۳۲۲)
این روش در جای خود تأثیر مهمی در تربیت فرد دارد. این روش از چنان جایگاهی برخوردار است که خداوند متعال در موارد متعددی از آن استفاده میکند. به عبارت دقیقتر، یکی از شئون پروردگار عالم ربوبیت است. از این رو این روش در راستای تربیت آدمی به عنوان یکی از سنتهای قطعی الهی مطرح است، هر چند ممکن است ابزار آن متفاوت باشد. (هاشمی رفسنجانی، ۹/۲۹؛ قرائتی، ۶/۲۶۲)
(وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَ أَطیعُوا أَمْری)(طه/۹۰)
«و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: اى قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفتهاید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروى کنید و فرمانم را اطاعت نمایید!»
این آیه مربوط به جریان گوساله سامری است. این جریان در زمانی اتفاق افتاد که حضرت موسی جهت عبادت به کوه طور رفته و در میان بنیاسرائیل حضور نداشت. آن گاه این واقعه اتفاق میافتد. هارون به بنیاسرائیل گوشزد میکند که در واقع این حادثه، وسیلهای برای ابتلای شماست و به وسیله این گوساله مورد آزمایش قرار گرفتهاید و اینجاست که بلافاصله بحث از ربوبیت الهی را پیش میکشد؛ «إنّ ربّکم الرحمن». شاید بتوان از این ترتیب و سیاق استفاده کرد که در واقع امتحان، یک سنت الهی در تربیت انسان است و در واقع آزمایش بندگان، جلوه ربوبیت الهی است. (هاشمی رفسنجانی، ۹/۲۹؛ قرائتی، ۶/۲۶۲)
نکتهای که لازم است در اینجا بدان اشاره شود، این است که لوازم ابتلا و امتحان متفاوت است؛ گاه ممکن است از اهرم سختی و تنگنا استفاده شود، (قرائتی، ۴/۱۵۴) نظیر آیه (وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیم)(بقره/۴۹)
«و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایى بخشیدیم که همواره شما را به بدترین صورت آزار مىدادند؛ پسران شما را سر مىبریدند و زنان شما را (براى کنیزى) زنده نگه مىداشتند. و در اینها، آزمایش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود.»
و گاه نعمتهایی از قبیل نعمت آزادی و آسایش وسیله آزمایش و تربیت قرار گیرد (هاشمی رفسنجانی، ۹/۲۹)؛
(وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ)(ابراهیم/٦)
«و (به خاطر بیاور) هنگامى را که موسى به قومش گفت: نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانى که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایى بخشید! همانها که شما را به بدترین وجهى عذاب مىکردند؛ پسرانتان را سر مىبریدند و زنانتان را (براى خدمتکارى) زنده مىگذاشتند و در این، آزمایش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود!»
(قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِی)(طه/۸۵)
«فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت!»
این آیه در ادامه آیاتی است که در آنها سخن از رهایی از چنگال ظلم فرعون است و اینکه خداوند با آنان در کوه طور وعده می گذارد و نعمت های حلال از قبیل «منّ» و «سلوی» به آنان ارزانی می دارد تا از آنها استفاده کنند و از آنان میخواهد کفران نعمت نکرده و به طغیان و سرکشی دست نزنند. در این بین موسی سریعتر از قومش خود را به کوه طور می رساند و برای مدتی از قومش جدا میشود. در ادامه خداوند متعال می فرماید: «در بستر آزادی و نعمت هایی که برای آنها فراهم شده بود، آزمایش کردیم و سامری آنان را گمراه کرد.»
بنابراین روش ابتلاء و امتحان می تواند به عنوان ابزار و روش مؤثر در جهت تربیت متربی مورد استفاده قرار گیرد؛ چرا که آن یک سنت الهی است که به وسیله آن متربی آزموده می شود و نقاط ضعف و قوت او آشکار می شود و بستری فراهم می گردد تا ضعف های او زدوده و قوت هایش افزایش یابد.
نتیجه اینکه داستان موسی و قوم بنیاسرائیل در قرآن، حاوی نکات آموزنده و مهم تربیتی است. به ویژه در مسئله روش های تربیت که نکات در خور توجه دارد. از این رو با دقت و واکاوی در این داستان می توان روش های تربیتی را از آن استخراج کرد. روش هایی چون روش الگویی، روش محبت، روش موعظه، روش ابتلاء و امتحان.
تمام این روشها در جایگاه خود مهم و تأثیرگذار میباشند. در روش الگویی، قرآن نمونه هایی چون موسی و هارون، همسر فرعون، ساحران و ... ارائه میدهد که هر کدام میتوانند در متربی ایجاد انگیزه کند و در مسیر تربیت برای او نمونه ای موفق و در خور توجه باشد. در روش محبت نیز با توجه به متناسب بودن آن با فطرت آدمی، تحول آفرین است. از این رو می بایست نوع تعبیرهای مربی در خطاب-های خود نسبت به متربی نیز دقیقتر و حساب شدهتر باشد و در موقعیت مناسب در بردارنده ابزار محبت نسبت به متربی باشد؛ مانند نوع خطاب های موسی نسبت به قوم خود در مقام راهنمایی و ارشاد آنان.
روش موعظه نیز از جمله مواردی است که مورد تأکید در تعالیم ادیان الهی بوده و در این داستان به طور مشخص و آشکار مورد توجه قرار گرفته است. از این رو بر مربی لازم است آن را به عنوان یکی از روش های مهم در تربیت مد نظر قرار دهد. و در نهایت روش ابتلاء و امتحان است که این روش از چنان جایگاهی برخوردار است که جزء سنت های الهی مطرح است که ابزار آن در قالب آزادی افراد و یا به صورت سختی و رنج است. نظیر در بند بودن قوم بنیاسرائیل در چنگال ظلم فرعون و رهایی از چنگال او، که بازخورد هر دو جای تأمل فراوان دارد.
در پایان تذکر این نکته لازم است که روش های تربیت در این داستان فراتر از آن چیزی است که بیان شد و در این مقال تعدادی از آنها مختصراً مورد بررسی قرار گرفت.
۱. آشتیانی، محسن و فائضی، علی؛ مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، قم، روحانی، ۱۳۷۵ش.
۲. حسینی زاده، علی؛ سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت:، چاپ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۴ش.
۳. دلشاد تهرانی، مصطفی؛ سیری در تربیت اسلامی، چاپ سوم، تهران، انتشارات دریا، ۱۳۸۵ش.
۴. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
۵. الزبیدی، محمد مرتضی؛ تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالمکتبه الحیاه، بیتا.
۶. شکوهی یکتا، محسن؛ روش تربیت اسلامی، دفتر تحقیقات و برنامه ریزی، ۱۳۶۵ش.
۷. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی، ۱۳۹۳ق.
۸. فایضی، علی؛ جایگاه روشهای تنبیه در تعلیم و تربیت، تهران، فیض کاشانی، ۱۳۷۵ش.
۹. قرائتی، محسن؛ تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، ۱۳۸۲ش.
۱۰. کدیور، پروین؛ روانشناسی تربیتی، تهران، سمت، ۱۳۷۵ش.
۱۱. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ تفسیر راهنما، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸ش.